هدیه زهراهدیه زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

عزیز دل مامان وبابا

آرامش هدیه زهرا فقط تو خونه ی خودمون

هنوزم هدیه زهرا را فرزندی صبور معرفی میکنم.چون عزیزم تاوقتی خونه ی خودمون هستیم . بیش خودم هست اصلا اذیتم نمیکنه و اجازه میده تا من به همه ی کارام برسم.اما امان از وقتی که هدیه بیش کس دیگه ای باشه و غریبی بکنه! عزیزم برات بگم از اوج غریبی کردن هات..... نزدیکی های 100 روزگیت بود(91.12.15)نی نی آقای جعفربور(همکار بابایی)به دنیا اومده بود برا دیدن نی نی و مامانش رفتیم بیمارستان.آقای جعفر بور تورو بغل کرد وای که چطور بیمارستان رو گذاشتی رو سرت ما هم نی نی ندیده برگشتیم وتا وقتی هم به خونه نیومدیم آروم نشدی! غروب اون روز خاله راضیه(همکار مامانی)که برا کاری به داراب اومده بود فقط برا دیدن تو اومد خون...
20 اسفند 1391

هدیه زهرا 3 ماهه میشود وتلوزیون میبیند

هدیه زهرا 3ماهه است .وابستگیش به مامان وبابا بیشتر شده دیگه اصلا دوست نداره تنها باشه. برا تنهایی هاش گریه های بخصوصی داره و هر وقت تنها باشه دادش در میاد که یکی بیاد بیش من ن ن ن  ن ن!! به محض اینکه من یا باباش وارد اتاقش میشیم گریه ها تنهایی قطع میشه. به تغییر رنگ و صفحه ی تلوزیون دقت میکنه و ساعتی غرق در نگاهش میشه. تا جایی که گردنش خسته نشه به بشت میخوابه و به یه چیز جالب که جلوش باشه زل میزنه. خنده هاش خیلی زیاد شده حتی موقعی که از خواب بیدار شده وداره گریه میکنه به محض اینکه مامانو میبینه خنده وگریه اش قاطی میشه.           ...
8 اسفند 1391

شیطنت های هدیه

 شیطنت های عزیزکم هم داره شروع میشه موقع شیر خوردن یادایم دست وبا میزنه یا با دستش به من میزنه یا هم دو دستی محکم به من میچسبه.چشماش هم به این طرف و آن طرف میچرخونه.اگه موقع شیر خوردن یکی بشت سر هم صداش بزنه هوم...هوم...ولوم لوم میکنه که کسی با من کار نداشته باشهههههههه!!! من میخام شیرمو بخورم م م مم......یه جوری هم میخوره که انگار صد ساله شیر نخورده. وقتی هم خورد وسیر شد  یه لبخند ملیح میزنه و سرجاش آروم میگیره و از تلاطم می افته. عمرا هم اگه سیر نشده باشه بستانکشو بگیره.خیلی وقت ها دوست داره به بشت روی باهام بخوابه و من به کمرش دست بکشم. تازگی ها به بشت میخوابونمش روی بالشش وخود...
6 اسفند 1391

خدایا شکرت!

خوشکل مامان دیگه سفت شده حسابی دست وبا میزنه و باخودش بازی میکنه.گاهی اوقات حسابی بهم زل میزنه و نگاهم میکنه. صبح هابه محض اینکه چشماش به چشمم میفته لبخند میزنه و میخنده.عزیزم الان74روزه است ولی مو هاش رشد خوبی نداشته احتمالا موهای گلم کم بشته! بالا آوردناش هنوز ادامه داره ودر روز مجبورم چند بار بلوزشو عوض کنم.تازگی ها آب دهانش هم اضافه شده! با گذشتن هر روز و هر ساعت و هر ثانیه بیشتر دوستارش میشم. نمیدونم این حس دوست داشتنم تا کجا میخواد برسه!حسابی بهش وابسته شدم. همه ی وقتمو براش اختصاص دادم و از این کار راضی و خرسندم واز خدایم سباسگزارم  به خاطر دادن چنین هدیه ای! از خدایم سلا...
5 اسفند 1391

ملچ ملچ

                                              هم بستونک میخورم هم دستمو....... ...
5 اسفند 1391

اولین....

                  عزیزم برات بگم از اولین جاهایی که بعد از تولدت رفتی.... اولین جای زیارتی -آقای نسابه اولین عروسی-عقدخاله زینت اولین تفریح-حیدر آباد ا ...
5 اسفند 1391

دو ماهگی

                         این هم دو ماهگی گل من! عزیز دلم حسابی میخنده و اغو مغو میکنه بیشتر به مامان و بابا وخونه ی خودمون و سکوتی که توی اون حاکمه عادت کرده. فک میکنم هنوز زوده ولی دیگه مامانو میشناسه وبا رفت واومد اون چشماشو میچرخونه! هر هفته که میریم خونه ی بی بی کوکب  کلی غریبی میکنه و ناآرومه!عزیز دلم شب اولو دایم گریه میکنه!ولی گل کوچکم باید خودشو بااین شرایط وفق بده. عزیز دلم باید اجتماعی بار بیاد و همه رو دوست داشته باشه. عمه فهیمه و عمه علیا تورو خیلی دوس...
1 اسفند 1391

1ماهگی

                                                      عزیز دل مامان وبابا الان 1ماهه است تاالان هم خیلی آروم وصبوربوده و ما از دستش راضی هستیم. تنها چیزی که تا این مدت منو اذیت کرده استفراغ های دایمی اونه دکتر هم رفته ولی درمون نشده!محاله که روزی بگذره و هدیه شیرشو بالا نیاره! از24 ساعت ١٨  ساعتش رو میخوابه6ساعت دیگه هم یا در حال دست و با زدنه یا...
1 اسفند 1391
1